مسابقه سراسری خاطره بازی: گربه زیبا به اسم مهلقا
مهلقا: گربهی دوست داشتنی
سی ام شهریور ماه نود و پنج بود، برای خرید غذا برای ماهی آکواریوم خیلی با عجله بیرون رفتم در صورتی که چند وقتی بود که تاریخ غذایشان منقضی شده بود.
حدود دویست متر مانده بود به مقصد که به طور اتفاقی چشمم به بچه گربه خیلی کوچوک دریک باغچه نمناک افتاد، همان موقع او نیز صورتش را بهه طرف من برگرداند. انگار که منتظر اتفاق خاصی بود.
تعجب کردم که این بچه چه جوری توانسته با چشمانی که از عفونت بسته شده بیاید و در باغچه بنشیند؟ یک قوطی پنیر پر از شیر نیز در کنارش گذاشته بودند.
بدون معطلی از مغازه میوه فروشی یک کارتن کوچوک گرفتم و او را داخل کارتن گذاشتم. در این موقع خانمی که با بچه اش در حال رد شدن بود یک دفعه خود و بچهاش را کنار کشید تا من رد شوم. به او گفتم چرا نگران شدید؟ او را به دکتر میبرم و ضمنا هیچ بیماری واگیرداری به آدم ها منتقل نمیکند.
دکتر بعد از معاینه گفت اگر تا شب پیدایش نمیکردم قطعا میمرد.
علاوه بر هرپس ویروس، زیر بغل دست چپش پارگی داشت و یک شکستگی هم روی بازوی دست راستش بود که آبسه نیز کرده بود.
بعد از درمان این کوچک دوستداشتنی، عزیز و دختر خوشگل خانه ما شد تا دیگر هیچ وقت به خیابان بر نگردد.
ساعت حدود چهار بعداز ظهر روز بیست و چهارم خرداد نود و دو یکی از روزهای بسیار گرم بود.
وقتی از کوچه رد شدم صدای ضعیفی از توی کارتنی کوچک که چند تا سوراخ رویش ایجاد کرده بودند شنیده میشد. وقتی درب کارتن را باز کردم یک بچه گربه که به نظر میرسید حدود یک ماه داشته باشد درونش بود و داشت از گرما تلف میشد. بلافاصله به خانه بردمش و حمامش کردیم تا خنک بشود.
آنقدر کوچک بود که حتی نمی توانست از داخل ظرف شیر بخورد و مجبور شدیم با سرنگ بهش شیر بدهیم .
مدت یک ماه میرفت پشت مبل می خوابید و منتظر مادرش بود تا نوازشش کند و بهش شیر بدهد. من متاسفانه نتوانستم مادرش را پیدا کنم. برای معاینه نزد دکتر رفتیم. متاسفانه به خاطر اینکه شیر مادر نخورده بود و آفتاب کافی به بدنش نرسیده بود دچار پوکی استخوان شده بود.
مه لقا خانم رو که خیلی دوستش داریم رو معالجه کردیم و برای همیشه شد دختر جذاب خونه ما.
شرکت در مسابقه
جهت شرکت در مسابقه از لینک ذیل وارد کانال تلگرام پتمگز شوید:
پاسخ دهید
پیوستن به بحثدیدگاه خود را در میان بگذارید