در قدیم باور داشتند…(بخش چهارم)
مطالب با عنوان ” در قدیم باور داشتند … ” ها، باورهای قدیمی و جالبی است که در گذشته مردم به آنها اعتقاد داشتهاند. گاهی مطالعه درباره عقاید گذشتگانمان نا را به درک صحیحتری از میزان و نحوه پیشرفت فکر بشر میرساند. مطالعه آنها خالی از لطف نیست.
در قدیم باور داشتند که:
بچۀ شیر مرده به دنیا میآید و بعد از سه روز ماده شیر در بینی توله میدمد و توله از آن دم زنده میشود.
بچۀ گرگ بدون صورت به دنیا میآید. ماده گرگ اینقدر توله را میلیسد تا صورتش پدیدار میشود.
اگر گرگ پایش را روی پیاز دشتی بگذارد، از هوش میرود.
هرکس کمربندی از جنس پوست گرگ ببندد، دلیر میشود.
گرگ بیمار اگر خاک بخورد، بهبود مییابد.
معدۀ گرگ همه چیز را میتواند هضم کند، جز ناخن انسان.
روباه ماده برای حفاظت از تولههایش در لانهاش پیاز دشتی میگذارد، چون گرگ از پیاز دشتی میترسد و دیگر به لانۀ روباه نزدیک نمیشود.
طوطی با گرگ دوستی دارد.
پدر یوز پلنگ است و مادر او شیر.
یوز آواز خوب را دوست دارد.
اگر از بدن ببر خون بیاید، دیوانه میشود.
پدر زرافه پلنگ و مادر او شتر است.
اگر پلنگ کسی را زخمی کند و موش بر آن زخم ادرار کند، مجروح میمیرد.
همۀ حیوانات از پلنگ میترسند، جز افعی ابلق.
– اگر پلنگ بیمار موش بخورد، خوب میشود.
میتوانید بخشهای دیگر باورهای قدیمی را نیز مطالعه کنید.
پاسخ دهید
پیوستن به بحثدیدگاه خود را در میان بگذارید