مقاله روانشناسی سگ : حیوان، گونه، نژاد، نام
مقاله روانشناسی سگ : نوشتۀ سزار میلان[1]
چندی پیش دوستانم در پناهگاه روح وحشی گرگ[2]، در مکزیکوسیتی، به دفترم در لوسآنجلس آمدند تا سری به من بزنند. قبل از آن به آلاسکا رفته بودند تا گرگی را از شرایط خیلی سختی نجات دهند و از آنجا پیش من میآمدند. شانس بزرگی برای من بود که توانستم این گرگ را ببینم. با دیدنش به این فکر افتادم که چیزهای زیادی میتوانیم از گرگها یاد بگیریم؛ چون آنها حیوانند و به گونهای تعلق دارند که اجداد سگهای امروزی هستند.
من بارها و بارها راجع به این موضوع حرف زدهام. وقتی ما با سگهایمان ارتباط برقرار میکنیم، بخصوص وقتی میخواهیم یک رفتار غلط را در آنها اصلاح کنیم، باید به آنها اول به عنوان یک حیوان، دوم یک گونه (در اینجا سگسانان)، بعد یک نژاد (مثل شپرد، بیگل، هاسکی) و در آخر یک نام، که چندان هم مهم نیست، نگاه کنیم. اگر میخواهیم سگی شاد با ذهنی متعادل داشته باشیم، باید به ویژگیهایی که او به عنوان یک حیوان، گونه و نژاد دارد احترام بگذاریم.
حیوان:
وقتی من به مفهوم حیوان فکر میکنم ياد طبیعت، بیابان و آزادی میافتم. یاد گلۀ گرگها و قلمروشان، که کیلومترها گسترده شده است، میافتم. حیوانات در زمان حال زندگی میکنند و زندگیشان ساده است. مبنای زندگی آنها غریزه و میل به بقاست که موجب میشود به مکانی برای زندگی، غذا، آب و جفتگیری نیاز داشته باشند. انسان هم یک نوع حیوان است، اما تنها گونهایست که گرفتار گذشته است، نگران آینده است و واقعا از مرگ میترسد.
گونه:
سگها به عنوان یک گونه، فرزند گرگها هستند. آنها خیلی به هم شبیهاند و تقریبا مشخصات دی.ان.ایشان هم یکی است. برای همین است که میتوانیم از گرگها چیزهای زیادی دربارۀ سگها بیاموزیم، با نگاه کردن به ارتباطاتشان، روابط متقابلشان و گرایشهای گروهیشان. اگر دقیقتر به ویژگیهای یک گونه توجه کنیم میتوانیم اطلاعات بسیاری دربارۀ روانشناسی و گرایشهای گروه، احساسات خاصشان به رهبر گروه و ارتباطاتشان به دست بیاوریم. همچنین میتوانیم بفهمیم که دنیا را چگونه از راه بینی، گوشها و چشمهایشان میشناسند. همین جاست کلید طلایی شناخت سگها را کشف میکنیم: آنها باید کاری برای انجام دادن داشته باشند. سگها در درجۀ اول به فعالیت، قانون و بعد از آن به محبت نیاز دارند. کار روزانۀ گرگها شکار کردن، پیدا کردن آب و غذا، گسترش قلمرو و طی کردن مسیرهایی است که کلیومترها ادامه دارد. حالا سگی را به خاطر بیاوردید که فقط، چند بار در هفته، در محلۀ خودش کمی قدم میزند. نارضایتی درونیشان از این وضعیت موجب مشکلات رفتاری در آنها میشود.
نژاد:
نژاد یعنی مسائل و ویژگیهای ژنتیکی و علمی است که انسان آن را طبقهبندی کرده و شکل داده است. در طی صدها، یا شاید هزاران سال، گرگها جفتگیری و تولیدمثل کردهاند و به مرور تغییر کردهاند تا تنوع نژادی که امروزه میبینیم به وجود آمده است. بنا بر مقالات منتشر شده در مجلۀ کتابخانۀ عمومی علم-بیولوژی[3]، تمام تفاوتهایی که در نژادهای مختلف سگ وجود دارد، فقط به هفت واحد ژنی مربوط میشود، که موجب میشود سگها از آنچه فکر میکنیم بیشتر به هم شبیه باشند.
هر نژاد مشخصات و رفتارهایی را دارد که انسان او را تعلیم داده است که داشته باشد، کارهایی است که خواستۀ انسان بوده است، مثل گله داری در نژاد سگهای گله[4]، جستجو و بازیابی در نژاد سگهای شکاری[5] و تعقیب و گرفتن شخص یا حیوان دیگر در نژاد بردر کالی[6]. درست است که هر نژاد ویژگیها و مشخصات خاص خودش را دارد، اما ما باید برای رفع نیازهای ذاتی سگمان به آن توجه کنیم. مهمتر از نژاد، مقدار انرژی یک سگ است، که نه تنها در بین نژادهای مختلف فرق میکند، حتی بین تولههای یک مادر هم متفاوت است.
نام:
و بالاخره نام. اگر سگتان را فیدو، فیونا، یا حتی سگ صدا کنید، فرقشان را نمیداند و لازم هم نیست که بداند. نامها ساختۀ ذهن بشر است که سگها را مجبور میکنیم یادشان بگیرند. ما با نیازها و خواستههای شخصیمان با سگها ارتباط برقرار میکنیم، ولی نیازها و خواستههای شخصی ما لزوما در روانشناسی سگ ها جایی ندارد. ما رفتارها را با ذهنیت شخصی خودمان تفسیر میکنیم، کاری که سگها نمیکنند.
بسیاری از انسانها نمیتوانند این چهار دسته را از هم جدا کنند، اما شناخت این دستهها اولین قدم برای اصلاح رفتار یک سگ و داشتن سگی شاد، با ذهنی متعادل است.
توضیحات :
[1]. Cesar Millan: رفتارشناس و روانشناس سگها
[2] . Wild Spirit Wolf Sanctuary
[3] . Public Library of Science-Biology
[4] . sheepdog
[5] . Bloodhound
[6] . Border Collies
روزی را که با دوستی برای کوه نوردی رفته بودم؛ هرگز فراموش نمی کنم. در بین راه صحنه ای را دیدم که؛ برایم خیلی جالب بود؛ و برای مدتها به آن موضوع فکر می کردم. زیرا بسیار باعثِ تعجب من شده بود. به هر کسی آن موضوع را می گفتم، نیز برایش جالب و باور نکردنی بود.
برای بار دوم بود که آن آقا را، با دو کیسۀ بزرگ آشغال گوشت، در دو دستش می دیدم. روزهای پنجشنبه این مقدار غذا را برای سگ های ولگرد محوطۀ کوهستان می آورد. البته در کنار آن گاهی گربه ها؛ و کلاغ ها نیز سهمی برای خود می بردند.
در آن روز آن آقا، بیشتر از دو کیسه را با ماشینِ خود آورده بود. چند تا را هم به دوستان ما داده بود بیاورند، آنها هم دوتا از آنها را به من و همراهم دادند؛ که با خود تا محل تجمع سوم و چهارم سگ ها، حمل کنیم. وقتی به آنجا رسیدم، دو سگ با دیدن کیسه ها؛ با دُم های برافراشته؛ و با تکان دادن آنها؛ به استقبال ما آمدند. یکی از کیسه ها را برای آنها روی زمین تخلیه کردیم؛ تقریباً حدودِ 15 تکه استخوان و گوشت بود. این مقدار شاید 5 الی 6 سگ را کاملاً سیر می کرد. اما دیدیم که فقط یکی از آن دو سگ شروع کرد به خوردن، و دیگری در اطرافِ او می چرخید؛ و به غذا نزدیک نمی شد. ما تا وقتی چند تکه از آن استخوان ها را خورد آنجا بودیم، و سگ دوم همچنان فاصله اش را حفظ کرده بود. من از دوستم پرسیدم چرا دومی نمی خورد؛ او گفت اولی اجازه نمی دهد. ما تا وقتی چند تکه از آن استخوان ها را خورده بود؛ نظاره گر بودیم. که همچنان سگ دوم فاصله را حفظ می کرد؛ و با حرکتِ دم هایش؛ به نظر می رسید کاملاً راضی باشد. من با خود می گفتم مگر او گرسنه اش نیست؟
ما با کیسۀ دوم که بزرگتر هم بود کمی جلوتر رفتیم. تا اینکه دو سگ دیگر را دیدیم که دُم جنبان به استقبال ما آمدند. تا من گرۀ کور کیسه را باز کنم؛ حدودِ 10 سگ شده بودند؛ که همه با رضایتِ کامل؛ و دُم جنبان در اطرافِ من حرکتِ شادمانی داشتند. بالاخره گره باز شد، و کیسه را روی زمین خالی کردیم. هر کدام یک تکه برداشته؛ و بلافاصله دور می شد. دوستِ من کیسۀ خالی را برداشته؛ و به حرکتِ خود ادامه دادیم؛ و آنها را با آن همه غذا تنها گذاشتیم. سگ ها همه راضی؛ ما همه راضی؛ آورندۀ آشغال گوشت ها از همه راضی تر.
در بین راه من هنوز؛ به آن دو سگ فکر می کردم. پس چرا سگ دوم؛ از آن دو سگ، فاصله را حفظ کرده، و به غذا نزدیک نمی شد؟ بعد با یاد آوری وضعیتِ آن دو سگ، متوجه علت شدم. سگ اول که با ولع تمام غذاها را می خورد؛ ماده بود؛ و معلوم بود که تعدادی بچه منتظرش هستند. سگ دوم که فاصله را حفظ کرده بود؛ و به غذاها نزدیک نمی شد؛ نر بود. سگ دوم خوشحال از این بود که، مادر بچه هایش به غذا برای شیر دادن، دست یافته است. برای سگِ دوم، اولویت سیر شدن مادر بچه ها بود. به همین دلیل با غذاها فاصله اش را حفظ کرده بود.
رعایتِ این قانون از جانب یک حیوان، نکته ای بود که هیچوقت از یاد نمی برم. حیوان زبان گفتگو ندارد؛ زبان ما را نمی فهمد، اما به اصولی معتقد است؛ و به آنها عمل میکند. نمی تواند آن اصول را به ما بگوید، اما رعایتِ آنها را در لیستِ الزاماتِ خود حفظ می کند.
جمعه 15/10/1396